بر روی حکم آنها نوشته بود: «از شرف عرض شاهانه
گذشت، فرجام خواهی محکومین را تصویب نفرمودند و مقرر فرمودند
حکم اجرا شود».
گروه انقلابی ابوذر نهاوند و 6 ستاره در خون تپیدهاش را
میگویم که در خفقان سالهای ستمشاهی، عَلَم جهاد و مبارزه در
این شهر تاریخی بر دوش گرفتند.
اعلیحضرت همایونی که از قدرت گرفتن نیروهای مخالف و به ویژه
مذهبیها در هراس بود با اصرار و تاکید ساواک حکمی را امضاء
نمود که به موجب آن در سحرگاه سهشنبه 30 بهمن 1352 هـ.ش، بهمن
منشط، ولیا... سیف، عبادا... خدارحمی، ماشاءا... سیف، روح
ا... سیف و حجت ا... عبدلی در زندان قصر تهران تیرباران و 4 تن
از همراهانشان نیز به زندان طویل المدت محکوم شدند.
ایران دهه پنجاه که با فشار آمریکا به رژیم وابسته در ترس از
نفوذ کمونیسم، شاه را مجبور به اجرای «اصلاحات ارضی» و «انقلاب
سفید» کرد، صحنه تحولات شتابناک داخلی و اوج گرفتن مبارزات
زیرزمینی بود.
در این زمان گروههای مجاهدی که رهایی تودههای مستضعف را در
سر میپروراندند و برای دستیابی به عدالت و سهم محرومان از
دلارهای نفتی خود را ناچار به مبارزه مسلحانه با رژیم
میدانستند یکی پس از دیگری سر بر میآورد.
سال 1351 در شهر حماسه و غیرت نهاوند که تاریخش مشحون از
ایستادگی و مقاومتهای جانانه است گروهی با مشی اسلامی و با
انتخاب نامی شورشگرانه و فریادگر؛ یعنی ابوذر؛ قدم در راه جهاد
مسلحانه پنهانی گذاشتند و با تدوین ایدئولوژی و برنامه عملی به
خودسازی و خودشناسی، آگاه سازی تودهها و یاریگری مشغول شدند.
دیری نپایید که رژیم منحوس که از طرحهای انقلابی آنها که یکی
پس از دیگری اجرا میشد، آگاه شده بود چند تن از آنان را در
مبارزهای مسلحانه در شهر قم به دام انداخت و کمکم بقیه اعضا
و طرفداران و سمپاتها نیز دستگیر شدند.
در آن سالها و در سرمای سخت زمستان 52؛ فرزندان رشید نهاوند
زیر فشار شکنجه درخواست عفو ملوکانه را نپذیرفتند و با پذیرش
شهادت و ایثارگری در تاریخ آن منطقه و ایران ماندگار شدند.
ابوذر؛ نامی برای فریادگری بود که اعضای عمدتاً دانشآموز این
گروه با تأسی از سیره آن صحابی بزرگ پیامبر و علی بر خود
نهادند تا همچون او بر هرچه بیدادگری و تبعیض است بشورند.
آنان در زندان برخلاف شکنجههای بسیار توسط ساواک، مقاومت
سرسختانهای از خود نشان دادند، چنانچه گفته میشود بهمن منشط
از اعضای اصلی گروه تا آخرین لحظه زندگیاش به رژیم میتاخت و
کوچکترین همراهی و سکوت را جایز نمیشمرد.
او لیوان آب را به سوی قاضی دادگاه پرت کرده و گفته بود: «من
فقط از خداوند میترسم و اینها کسی نیستند که من از آنها
بترسم».
رژیم پهلوی تا حد ممکن سعی کرد جریان دستگیری، محاکمه و اعدام
آنان را در خفا و بدون سروصدا انجام دهد زیرا از تاثیر پیام
آنها در جامعه در بیم و هراس بود و در صبح روزی که ابوذران،
مرگ سرخ را پذیرا شدند برخی روزنامههای دولتی آن زمان تیتر
زدند، «اعدام شش خرابکار». اما همین خبر کوتاه هم واکنش اقشار
مختلف و جامعه به ویژه دانشگاهیان رابه دنبال داشت چنانچه
دانشجویان کوی دانشگاه تبریز قطعه روزنامهای را که این خبر در
آن چاپ شده بود، بریده و به شیشه خوابگاهشان چسباندند و روی آن
با ماژیک قرمز نوشتند: «ما انتقام میگیریم».
این خبر در بین گروههای سیاسی مخالف رژیم در خارج از کشور
بازتاب گستردهای داشت و هر یک سعی در مصادره آنان داشتند.
روزنامه «لوموند فرانسه» خبر شهادت اعضای گروه و نام آنها را
اعلام کرد و رادیو بیبیسی نیز در شب اول اسفند 52 به این
موضوع اشاره کرد.
و اینگونه بود که آن سینه چاکان عشق و عدالت؛ راهی را گشودند
که به انقلاب 57 ملت ایران ختم شد.
از 4 نفر باقیمانده از جمع 10 نفری حکم گرفته در آن سالها، 2
نفرشان بعد از انقلاب به خوارج پیوستند و ابوذر معلم گروه، حاج
محمد طالبیان در سال 1370 مفقود الاثر شد و تنها بازمانده؛
قاضی بازنشستهای است در شهر اراک.
البته راه ابوذران با تشکیل گروههای دیگری با نام ابوذر
پیموده شد و چندین نفر دیگر به داغ و درفش ستمشاهی به جرم
ابوذر بودن به زندان افتادند. راهشان که از فریاد حق خواهانه
صحابی بزرگ حضرت ابوذر غفاری الگو میگرفتند برای گشایش عدل و
داد و برابری پر رهرو باد.
شعر عباس دوزدوزانی کوتاه و گویا این گروه انقلابی را ستوده
است:
آری ای فرشتگان .../ جلاد تشنه بود/ جلاد تشنه بود و خون بود
چارهاش/ در آخرین سحرگه بهمن/ به گاه فجر.../«بهمن» و پنج یار
وفادار انقلاب/ با شور و التهاب.../ از خون خویش، مزرعه لاله
کاشتند / شش بار ور ز مهد «نهاوند» سرفراز... / اینان مجاهدان
گروه «ابوذر»ند.../ شمشیرهای آخته، سوی ستمگرند / این حامیان
خلق، همه «سیف»اند و «حجت»اند / نعم آل «عباد»، طوبی لهم،
سلام علیهم/ تعظیمشان کنید.../ اینان نمردهاند/ همواره
زندهاند.../ نامیدشان شهید.../ نامیدشان شهید.